جملات سنگین ، غمگین ، ...
برای دیدن جملات لطفا به ادامه ی مطلب بروید
آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی”وجـــدان”، خـیلی . . .
متاسفانه خیلی !
::
::
می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا …!
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد…
::
::
کاش کسی یاد معلم ها می داد :
اول مهر شغل پدرها را نپرسند ؛
وقتی هنوز احترام به همهی شغل ها را و افتخار به همهی
پدرها را یاد دانش آموزانشان ندادهاند !
حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم میخورد ، بماند
…
::
::
نیازی نیست اطرافمون پر از آدم باشه
…
همون چند نفری که اطرافمون هستند ، آدم باشند کافیه
!
::
::
مردم عوض شدن،
زمونه عوض شده،
میدونی؟ این روزها،
وقتی با یه نفر دست میدی،
بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر ۵ تا رو
پس گرفتی یا نه!
::
::
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم
!
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم
!
::
::
مـــــــا،
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را
نگفتیـــــم…
تایــــــپ کردیـــــــــم
::
::
ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم
هم …!
اگر نبخشی ، نمی بخشم
خیانت کنی ، خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ، دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم ؛
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی
تر …!
این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست
!
::
::
رابطه ای که توش التماس باشه …
ساعت ۹ بزارین دم در خونه تا شهرداری
ببره …
::
::
همه اتفاق های خوب افتادند و دست و پایشان شکست
!
این روزها اتفاق های خوب از ترس اتفاق های بد ، از
افتادن میترسند …
::
::
کاش به جای اینکه دستی بالای دست بود ، دستی توی دست بود
…
::
::
مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند
و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند
. . .
::
::
مردم اینجا چقدر مهربانند ، دیدند کفش ندارم ، برایم
پاپوش درست کردند
::
::
سکوت همیشه به معنی “رضایت” نیست
گاهی یعنی:
خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای
فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم
::
::
پشت سرم حرف بود…
حدیث شد…
می ترسم آیه شود !
سوره اش کنند به جعل !
بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل
::
::
patugh.ir
در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی با هم ندارند
نه ماندن کسی حادثه ست نه رفتنِ کسی فاجعه
!
::
::
سکوت من هیچ گاه نشانه ی رضایتم نبود
!
من اگر راضی باشم ، با شادی می خندم
!
::
::
ای کاش آدما می فهمیدن که خوشبخت شدنشون
در گرو بدبخت شدن آدمای دیگه نیست !
::
::
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
::
::
پیامی دیگر آوردم…
به مردان اینجا نگاه مکن…
اسمشان مرد است ؛ من اگر خوردم زمین به نامردی همین
مردان بود…
زمین مرد بود که مرا بلند کرد …
خودت را زمین بزن ؛ اما دست مردان اینجا را نگیر
…
::
::
اینجا فقط تو را از نوشته هایت ” می بینند
“…
درست دیده ای ، فقط “خوانده” میشوی بی آنکه بشناسند تو
را …
::
::
احساسم را به دار آویختم
منطقم را به گلوله بستم
لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند
دیگر بس است، میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!
::
::
پرنده ای نفرین شده ایم
که سهممان از پریدن
تنها در بازی کلاغ پر است…
::
::
تلخ ترین قسمت زندگی اون جاییه آدم به خودش میگه
:
چی فکر می کردیم و چی شد !
::
::
هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش
!
چون اگر روزی آن فرد از تو
دست بکشد ،
تو می مانی و یک ” من ” بی ارزش !
::
::
وقتی سکوتت از رضایت نیست ، لطفا بگو
!
::
::
حق نداری احساس دیگران رو به بازی بگیری ،
فقط به خاطر این که هنوز تکلیفت با احساس خودت معلوم
نیست !
::
::
سیاهی لبهایم از سیگار نیست…!
سیاه پوش هزار حرفه نگفته است…
::
::
از استادی پرسیدﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ؟
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﺪ؟
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟
::
::
دستم بوی گل میداد،
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما هیچکس فکر نکردکه،
من شاید گل کاشته باشم
::
::
چه در کار ، چه در عشق ، هرگز نگویید ” هنوز وقت است ”
یا ” شاید دفعه ی بعد ” !
زیرا مفهومی وجود دارد به نام ” دیر شدن
” !
::
::
خاص بودن توی مغز اتفاق میفته ، نه توی عکس
!
- ۹۳/۰۸/۱۴